یه بار رفتم پیش یه روانشناس. بهم گفت از این جا تا خونه پیاده برو و به هیچی فکر نکن و به دنیای اطرافت نگاه کن. برای خودت یه بستنی بگیر. سعی کن مزه بستنی رو تو دهنت حس کنی. سعی کن سرما رو بچشی. سعی کن گرمای خورشید رو لمس کنی.
یادش بخیر. تجربه ناآشنایی بود. تو اون پیاده روی فهمیدم دنیای من چقدر کوچیکه. دنیای من تشکیل شده بود از المپیاد و مدرسه و آزمون های آنلاین و کتاب های درسی و ... . وقتی دنیای مردم رو دیدم به زندگی کوچیک خودم خندیدم. چقدر کوچیک زندگی می کردم. چقدر کوچیک زندگی می کنم.
چند وقت پیش فیلم the Schindler's list رو دیدم. شخصیتی شبیه خودم دیدم که به هیچ چیز جز کار خودش فکر نمی کرد ولی دیدن حوادث زندگی مردم اون رو تغییر داد.
من تو این دنیا چی کار می کنم؟ نمی خوام از دنیا فقط برای لذت بردن خودم استفاده کنم. نه این جوابی نیست که من رو راضی کنه. ولی چی کار می تونم بکنم؟
دست این کشاورزی که این میوه ای که دارم می خورم رو کاشته درد نکنه. دست تمام کارگرانی که این میوه رو «داشت» کردن. دست تمام کسانی که این کاغذی که من روش می نویسم. دست تمام کسانی که برای آموزش علم به من و خانواده ام تلاش کردن. دست تمام کسانی که به من احساس امنیت می دن، دست تمام کسانی که به من بیماری من و خانواده و دوستام و ... رو درمان می کنن، ...
من چی کار کردم؟ من چی کار کردم که برای بقیه مفید بوده باشه؟ خیلی دوست دارم کاری کرده باشم. تاثیری روی کسی گذاشته باشم که از ناراحتی و هر چی حال بده خارج شده باشه. شاد شده باشه یا بعدا بقیه رو شاد کرده باشه. شادی ای که من می خوام با یه جک گفتم تامین نمی شه. شادی لحظه ای نیست. شادی قلبی بلند مدته. حیف که هیچ وقت برای این کار سخت تلاش نکردم. کاش می کردم، کاش ...
پی نوشت: اگر می خوای به این پست جواب بدی و بگی من کاری برات انجام دادم ازت عاجزانه خواهش می کنم واقعا بشینی فکر کنی و از خودت بپرسی «واقعا اون کار این قدر ارزشمند بوده؟». و وقتی به جواب رسیدی جوابت رو توی ذهنت نگه داری و به جای این که این جا بنویسی تو رفتارت با من جوابت رو نشون بدی. حالا می خواد جوابت «نه» باشه یا «آره». ممنون. (لطفا اگر جوابت مثبته صراحتا بهم نگو)