سلام.
احتمالاً همه ی شما من رو میشناسین(چه از دور و چه از نزدیک) ولی در هر صورت می تونین در مورد من چند جمله ی کوتاهی در بخش "درباره ی من" بخونید.
این اولین پست این وبلاگ هست و دوست دارم بهترینش باشه. دوست دارم این جا و الآن در مورد چیزی صحبت کنم که فکر می کنم بهترین و با ارزش ترین تجربه ی زندگیم بوده. احتمالاً یه کم طولانی میشه، ولی من می نویسم، شما اگه می خواین نخونین.
من 3 سال از عمرم رو گذاشتم سر چیزی که دوسش داشتم. 3 سال نشستم المپیاد خوندم و لذت بردم. 3 سال با دوستام می شستیم دور هم و رو کلی سوال فکر می کردیم. تو این 3 سال من خیلی تغییرات خوبی کردم. تو این 3 سال من از یک کسی که فقط دوست داشت بازی کامپیوتری بکنه، بخوره، بخوابه و کلا زندگیش تفننی باشه تبدیل شدم به کسی که دوست داره در خیلی از مباجث علمی(از جمله نظریه بازی ها، نجوم، نظریه اعداد، رمز نگاری و ... و حتی شیمی و فیزیک) مطالعه کنه و ایده های جدید و دیدهای جدید به مسائل علمی و مسائل زندگی رو یاد بگیره، ورزش کنه،تفریح کنه و با دوستان و خانواده باشه. این 3 سال المپیاد به من یاد داد که چه طوری این همه کار رو با هم انجام بدم. این 3 سال کاری با من کرد که 1000 تا معلم با هم نمی تونستن تو 10 سال برای من انجام بدن. تو این 3 سال من المپیاد خوندم و المپیادی شدم؛ با کلی المپیادی آشنا شدم و مسابقه دادم؛ بعضی وقت ها باختم و بعضی وقت ها بردم؛ زمین خوردم و فهمیدم زمین خوردن چیه؛ بلند شدم و فهمیدم بلند شدن چه طوریه؛ فهمیدم طعم شکست کم کم شیرین میشه و طعم پیروزی ممکنه تا ابد تلخ بشه؛ فهمیدم بت "شکست خوردن" کم کم شکسته می شه و ترس از شکست خوردن کم کم در غبار افکارم محو می شه؛ درک کردم که شکست اصلا تلخ نیست و باید بهش زمان داد تا طعم واقعیش رو نشون بده؛ درک کردم تا زمانی که به خاطر ترس از شکست مسابقه نمی دم مثل یه کبک می مونم که سرش رو تو برف ها کرده؛ فهمیدم که باید بعضی وقت ها خرد بشم تا جلو برم؛ فهمیدم اگر 1000 تا سوال رو نتونستم حل کنم رو 1001-امی حتما فکر کنم؛ فهمیدم شکست اون چیزی نبود که فکر می کردم و پیروزی اون ابری نبود که دنبالش می دویدم و فهمیدم زندگی کنم حتی اگر شکست خوردم یا کوچیک شدم ولی درست و برای هدفم زندگی کنم.
من آن سپید بالم، نشسته بر خیالم / ز هر کجا که باشم، به هر کجا خیالم
خدا خدا کنم که، از این خیال نمانم / کزآن خدای واحد، همین خیال و دارم
نشسته بر دو بالم، ز هر کجا که باشم / به هر جهان که خواهم، نظر کنم خیالم
به زودی براتون داستانی میزارم که شاید بعضی قسمت هاش برای خیلی هاتون اتفاق افتاده یا میافته.
خوش باشین.